- ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۰۶
- ۲ نظر
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است...
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است...
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو...
بیتی از شعر بسیار زیبای سید حمیدرضا برقعی
برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست
دود این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کرب و بلا محتاجم...
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد...
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندارم
تو می روی به سلامت سلام ما برسانی...
دم از عذاب مزن روز محشر کبری
همین نیامدن کربلایمان کافی ست...
در نای خشک مرثیه خوان، نا نمانده است
طفــلی بــرای زینب کبــری نمــانـده است
باید بجــای حافظ و سعدی، لهــوف خواند
دیــگر بــرای مــا شــب یلدا نمــانده است
برادرم ... یلدای تلخ با تو نبودن رسیده است...
سیلی که جای خود، نسیم داغ صحرا هم
حتی بــرای کودک زیبــا ضــرر دارد...
یا مولاتی رقیه...
پیراهن مشکی عزات ... لباس احرام منه
پادشاه آسمونه ... نوکری که سینه زنه